ماهان جونماهان جون، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 21 روز سن داره

خاطرات ماهان عسلی

سه ماه شدن گل پسرمون

      تقدیم به میوه دلم ماهان عسلی باز خيال تو داره مي بره به هواي تو چشم هاي منو تا به آسمون تا باغ بارون به رنگين كمون مي بره بازم واسه تماشا مي بره منو تا شهر رويا اون وره ابرااا لحظه به لحظه خاطره هاتو كوچه به كوچه زنگ صداتو تويه بيداري يا كه توي خواب ميبره دلو تا باغ مهتاب اي گل بارون باغ آسمون مثل چتري از خياله سرنوشت ماه و ساله ديدن تو باز محاله قصه سنگ و بلوره باز اسير سايه نوره راه آسمون چه دوره اي گل بارون باغ آسمون اي گل بارون باغ آسمون باز خيال تو داره مي بره به هواي تو چشم هاي منو تا به آسمون تا باغ بارون به رنگين كمون...... ...
18 آذر 1392

هوراااااااااااااااااا عشقمون سه ماهه شد

سلام ماهان من سه ماهگیت مبارک باشه عزیزم تصمیم گرفتم تا کارهایی را که تا پایان سه ماهگی یاد گرفتی را برات بنویسم عزیزم. اول اینکه ماشاالله حسابی تپل شدی و سرت را قشنگ نگه میداری. دیگه اینکه حسابی هم بلبل زبونی و برای کسایی که میشناسیشون و بهت محبت میکنن حرف میزنی و میخندی. دیگه هم اینکه دست و پاهات را با شدت حرکت میدی و وقتی باهات بازی میکنیم تلاش میکنی که بشینی البته دکترت گفت که نباید دیگه اجازه بدیم اینکار را بکنی. وقتی هم که با عروسکهای انگشتی برات نمایش بازی میکنم سعی میکنی با اون دستهای کوچولوت که الهی من قربونشون برم عروسکها را بگیری. وقتایی هم که تو اتاق مامانی و بابایی هستی کلی دوست داری که باهاشو...
18 آذر 1392

ورود یک فرشته آسمانی دیگر به زمین

خدای مهربون باز هم یک معجزه دیگر برای ما فرستاد تا هیچ وقت فراموش نکنیم که از کجا آمده ایم و چه کسی نگهدار ما هست. سوم آذر گلسا خانم ناز زمینی شد و اینم عکس این خوشگل خانم ایشالا همیشه سالم باشی گلسا جان و سایه مادر و پدر بر سرت جاری باشد. ...
17 آذر 1392

اولین سفر ماهان جون در 80 روزگی

سلام عشق من ماهانم ایشالا همیشه به زیارت باشی گلم،ماهان عسلی ما در هشتادمین روز از بهار زندگیش ، زیارت حضرت معصومه نصیبش شد و به زیارت خواهر امام رضای عزیز رفت. به اتفاق مامان اکرم و بابا محسن و دایی متین و مادری و بعد هم به مسجد مقدس جمکران رفتیم و نماز ظهر و عصر را اونجا خواندیم و بعد هم به منزل دایی جون محمد رفتیم و حسابی ازمون پذیرایی کردن،تازه اونجا یه نینی کوچولوی دوست داشتنی دیگه هم بود که از ماهان جون 20 روز کوچکتر بود و اسمش هم محمد حسین جون بود. ایشالا همیشه در پناه خدای مهربون و زیر سایه حضرت معصومه و برادر مهربونش باشی ماهانم. اینم عکس ماهان جون در حرم حضرت معصومه(س)       ...
13 آذر 1392

قهقه های ماهانم

ماهان جونم در هفتاد و پنجمین روز از بهار زندگیش در حالی که داشت شیر میخورد قهقه های زیباش را به من تقدیم کرد و با صدای بلند میخندید. الهی قربون اون غنچه لبات بشم که با خنده های نازت شکفته میشه عسلک من الان هم که دارم برات مینویسم داری برای بابا امیرت شیرین زبونی میکنی و با صداهایی که از خودت در میاری و جواب بابا جونت را میدی خستگی را از تنش به در میکنی. الهی همیشه لبات پر از لبخند باشه نازنینم ...
4 آذر 1392

تولد عمه شیرین و عمه اکرم

2 و 10 آذر تولد عمه شیرین جون و عمه اکرم جون هست ، ولی برای اینکه مصادف با ماه محرم شده بود دیگه نشد جشن بگیریم. من و بابا امیر و ماهان جون هم تصمیم گرفتیم که سورپرایزشون کنیم و با کادوهای تولد غافلگیرشون کردیم اینم عکس آقا ماهان نانازی در تولد عمه ها اینم کیک تولد شکلاتی!!!!!!!!! ...
3 آذر 1392

ماهانم عاشقتـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیم

      وقتی میشی نیاز من که نباشی پیش من  اشکهای چشمامو ببین که میریزه به پای تو  بازم که بیقرارمو دلواپسی نگاه تو  تموم هستی منی بمون همیشه پیش من  اگر شدم عاشق تو نزار بیتاب بمونم  لا لایی شبام تویی نزار که بی خواب بمونم  دارم برات شعر میخونم شاید به یادم بمونی  فقط یه چیز اذت میخوام همیشه عاشق بمونی  دوست دارم خیلی کمه ولی جز این چیزی نبود  واژه ها رو ولش کنیم عشقمو از چشام بخون    ...
29 آبان 1392

دست و پا زدن ماهان عسلی

پسرک ناز ما دیگه داره بازیگوش میشه و در 70 روزگی  یاد گرفته که پا بزنه و دستاشو با شدت بیشتری تکون میده، اوایل فقط دست راستت را زیاد تکون میدادی ولی حالا هر دو دستت را تکون میدی. الهی قربون اون دست و پاهای کوچولوت بشم که اینقدر محکم و قوی تکونشون میدی  ایشالا دستهای قشنگ و پر مهرت همیشه در کارهای خیر باشه و با پاهای نازت قدمهای خیرخواهانه برداری ماهانکم   ...
28 آبان 1392
1